هم مسجد و هم کعبه و هم قبله بهانه است

- در مسجدودر کعبه به دنبال خداییم
- از حس خدا در دلمان دورو جداییم
- هم مسجدوهم کعبه وهم قبله بهانه ست
- دقت بکنی نورخدا داخل خانه ست
- در مسجدو در کعبه به دنبال چه هستی؟
- اول توببین قلب کسی را نشکستی
- اینگونه چرا درپی اثبات خداییم؟
- همسایه ما گشنه وما سیر بخوابیم
- برخیزو کمی کعبه آمال خودت باش
- چنگی به نقابت بزن و مال خودت باش
- تصویرخدا پشت همین کهنه نقاب است
- تصویر خدا واضح و چشمان تو خواب است
- شاید که بتی در وسط ذهن منو توست
- باید بت خود با نم باران خدا شست
- گویی که خدا دربدن و درتنمان هست
- نزدیکتراز خون و رگ گردنمان هست
- ولله خداقدرت پرواز پرنده ست
- یاغرش بی وقفه ی یک شیر درنده ست
- باید که خدا را به دل کوه ببینم
- درجسم وتن و درنفس وروح ببینم
- در ذهن خود اینگونه نگوییم خدا کیست
- خورشید مگر باعث اثبات خدا نیست؟
- باید که در آیینه کمی هم به خود آییم
- ما جلوه ای از خلقت زیبای خداییم
- هرکس که دلش آینه شد،فاقد لکه
- درقلب خودش کرده بنا کعبه ومکه
- گرخوب شناسی تو اگر خالق خود را
- سالم برسانی به هدف قایق خود را
موضوع شعر | مضامین عرفانی و انسانمدار |
شاعر | مولانا، بازتابدهندهی دغدغههای عمومی |
مضامین اصلی | نقد ظواهر دینی، خودشناسی، مسئولیت اجتماعی، انسان بهعنوان آیینه کعبه، بتشکنی ذهنی |
پیام شعر | ضرورت بیداری دل و دیدن خدا در درون |
ارتباط با آموزههای دینی | سازگاری با احادیث و آموزههای عرفانی اسلامی |
سبک ادبی | مثنوی، سادگی زبانی با مفاهیم عمیق |
استقبال عمومی | بازنشر گستردهی مجازی بهدلیل بیان دغدغههای واقعی |
نگاهی ژرف به شعری عرفانی و انسانمدار
«هم مسجد و هم کعبه و هم قبله بهانه است…»
شعر، آینهی جان و پژواک اندیشه است. گاه در چند بیت، مفاهیمی چنان عمیق نهفته میشود که دهها کتاب توان توضیح آن را ندارند. شعری که با این بیت آغاز میشود:
«هم مسجد و هم کعبه و هم قبله بهانه است / دقت بکنی نور خدا داخل خانه است»
از آن دسته اشعاریست که مخاطب را از ظواهر به باطن میبرد و او را به تماشای حقیقت درون خود فرا میخواند. این شعر فارسی کوتاه، اما عمیق، مجموعهای از مضامین عرفانی، اخلاقی، و اجتماعی را در قالبی ساده و قابل فهم بیان کرده است.
شاعر کیست؟
مولان جلال الدین محمد بلخی ملقب به مولانا از شاعر نامی و خوش آوازه قرن هفتم هجری هستند. ایشان به نام های ملّای روم و مولوی رومی نیز شهرت دارند و از شاعران فارسی گوی کمنظیر در ایران به شمار می روند.
ایشان علاوه بر سرودن اشعار به زبان فارسی، آثار زیادی به زبان های عربی، ترکی و یونانی نیز دارند. مولانا به لحاظ گستردگی مرزهای ایران زمین در آن زمان به شهرها و مناطق مختلف سفر کرده و بدین ترتیب مردم نقاط مختلف کشور از اندیشه و راه زندگی او بهره برده اند. به طوری که او را خداوندگار می نامیدند و برای ایشان ارزش و احترام ویژه ای قائل بودند.
ظاهر دین یا حقیقت ایمان؟
شعر با اشارهای مهم به نهادهای دینی آغاز میشود: مسجد، کعبه، قبله. اما بلافاصله، آنها را «بهانه» مینامد؛ بهانهای برای رسیدن به چیزی ژرفتر: نور خدا. این نکته، دقیقاً همان تفکیکیست که عرفان اسلامی میان «شریعت» و «طریقت» قائل است. در این نگاه، شریعت مسیر است و نه مقصد. هدف، رسیدن به حقیقت و شناخت خدای درون است. اگر عبادت، تنها به صورت محدود شود و از معنا تهی گردد، دیگر نور هدایت در دل آن نیست.
خودشناسی، مقدمهی خداشناسی
در ادامه، شاعر ما را با یک پرسش بنیادین روبهرو میکند: «در مسجد و در کعبه به دنبال چه هستی؟
اول تو ببین قلب کسی را نشکستی؟»
در این دو بیت، مفهوم عمیق خودنگری و اخلاقمحوری طرح میشود. شاعر یادآور میشود که عبادت بدون رعایت حقوق دیگران، ارزشی ندارد. این مضمون دقیقاً با حدیث معروف پیامبر (ص) همخوان است که فرمودند: «المؤمن من أمنه الناس على أموالهم وأنفسهم»؛ مؤمن کسی است که مردم از دست و زبانش در امان باشند.
فریضهای به نام مسئولیت اجتماعی
در بخشی دیگر از شعر آمده است: «اینگونه چرا در پی اثبات خداییم؟
همسایهی ما گشنه و ما سیر بخوابیم»
شاعر در اینجا، نقدی جدی بر دینداریِ بیعدالت و دینداری بیاحساس دارد. این بیت، در عین سادگی، طعنهای است به کسانی که عمر خود را صرف جدالهای کلامی دربارهی وجود خدا میکنند، اما در برابر رنج واقعی انسانها بیتفاوتاند. پیام روشن است: ایمان، بدون احساس مسئولیت نسبت به جامعه، ایمانی ناقص است.
انسان، آیینهای از کعبه
«در خلقت ما راز و معمای خدا چیست؟
انسان خودش آیینهی یک کعبه مگر نیست؟»
در این بخش از شعر، شاعر به یکی از عمیقترین آموزههای عرفان اسلامی اشاره میکند: اینکه انسان، نه صرفاً مخلوقی است میان دیگر مخلوقات، بلکه آیینهای از حق است. در عرفان ابنعربی، انسان کامل، محل تجلی اسمای الهی است. مولوی نیز در همین مسیر میفرماید: «ای برادر تو همان اندیشهای / مابقی تو استخوان و ریشهای». شاعر، با زبانی ساده، ما را به تماشای حقیقت وجودی خود دعوت میکند.
بتهایی که در ذهن ساختهایم
«شاید که بتی در وسط ذهن من و توست
باید بت خود، با نم باران خدا شست»
در این ابیات، مسئلهی «بت درون» مطرح میشود؛ بتهایی که نه از سنگ و چوب، بلکه از تعصبات، پیشداوریها، خودخواهیها و کبر ساختهایم. شاعر، ما را به شستن این بتها با «نم باران خدا» دعوت میکند؛ یعنی با لطف، عشق، بیداری، و نور معرفت. اینجا سخن از جهاد اکبر است؛ جهادی که در برابر نفس خویش صورت میگیرد.
خدا در کجا پنهان است؟
«تصویر خدا پشت همین کهنه نقاب است
تصویر خدا واضح و چشمان تو خواب است
گویی که خدا در بدن و در تنمان هست
نزدیکتر از خون و رگ گردنمان هست»
اینجا، شاعر به یکی از زیباترین آیات قرآن اشاره میکند: «و نحن أقرب إلیه من حبل الورید»؛ ما از رگ گردن به او نزدیکتریم. پیام روشن است: خدا نه دور است، نه در جایی خاص محبوس، بلکه همواره حاضر است؛ فقط کافیست «چشم دل» بیدار باشد. نقاب از چهرهی حقیقت باید برداشت، و چشم جان را گشود.
تطبیق با منابع دینی و عرفانی
نکاتی که در این شعر مطرح میشود، دقیقاً با آموزههای اسلامی و عرفانی سازگاری دارند. احادیثی چون «من عرف نفسه فقد عرف ربه»، نگاه قرآنی به حضور دائم خدا، و حتی سخنان امام علی (ع) دربارهی شناخت نفس، همگی بهنوعی بازتاب یافتهاند.
همچنین شباهتهایی با اشعار بزرگانی چون مولوی و حافظ دیده میشود. برای نمونه، مولوی میگوید:
«ای قوم به حج رفته کجایید کجایید؟
معشوق همین جاست بیایید بیایید…»
این همان روحیست که در شعر مورد بحث ما نیز جاریست.
ابعاد زیباییشناختی و ادبی
شعر در قالب مثنوی سروده شده و با سادگی زبانی، مفاهیمی عمیق را انتقال داده است. از نظر موسیقیایی، روان و گوشنواز است و از نظر بلاغت، سرشار از استعاره و ایهام و نماد است. سادگی شعر، نه نشانهی سطحی بودن، بلکه جلوهای از ژرفنگری شاعر است.
بازتاب اجتماعی و استقبال عمومی
چنین اشعاری در فضای مجازی بسیار بازنشر میشوند. دلیل این استقبال، آن است که شعر دغدغههای واقعی انسان معاصر را بیان میکند: فاصلهی میان ظاهر و باطن، تظاهر دینی و رنجهای فراموششدهی مردم. مخاطب امروزی، به جای پند مستقیم، به زبانی صمیمی و تأملبرانگیز پاسخ میطلبد؛ و این شعر، دقیقاً چنین است.
نگاهی نو به ایمان
در پایان باید گفت این شعر، نه صرفاً یک قطعهی ادبی، بلکه دعوتیست به بازنگری در ایمان، عبادت، و رابطهی ما با خدا. شاعر به ما یاد میدهد که دین، پیش از آنکه مجموعهای از آیینهای بیرونی باشد، تجربهای درونی و اخلاقی است. اگر از دل عبور نکند، به کعبه هم که برسد، حقیقت را درنخواهد یافت.
این شعر، آینهایست که اگر در آن بنگریم، شاید بتوانیم «نور خدا را درون خانه» ببینیم؛ خانهای که گاه فراموش کردهایم صاحب اصلیاش کیست.